جدول جو
جدول جو

معنی حسن بدری - جستجوی لغت در جدول جو

حسن بدری
(حَ سَ نِ بَ)
ابن علی بن محمدعوض مقری دمشقی. شاعر و صاحب دیوان و مؤلفات است و در 1214 هجری قمری درگذشته است. (زرکلی چ 1 ص 234)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ بَ)
ابن عبدالله معتزلی مکنی به ابوعبدالله. متکلم. مؤلفات بسیار داشت و در 367 هجری قمری 978/ میلادی درگذشت. (معجم المؤلفین ج 4 ص 19)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ لُدْ دی)
ابن محمود مقدسی شافعی. درگذشتۀ پیرامن 1100 هجری قمری او راست: ’حاشیه بر شرح مفتاح’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ کَ)
ابن حسین بن عبدالله بن عبدالرحمان بن علأ بن ابی صفره بن مهلب عتکی کوفی، مکنی به ابوسعید بغدادی ادیب نحوی (212- 275 هجری قمری). او راست: ’الابیات السائره’، ’اشعار الفحول و القبائل’، ’انساب بنی عبدالمطلب’، ’شرح دیوان جران العود’، ’شرح الهذلیین’ و کتاب ’اللصوص’، ’المناهل و القری’، ’النبات’، ’النقائض’ و ’الوحوش’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 267) (زرکلی چ 1 ص 224)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَنِ بَ)
ابن عبدالله بن محمد بخشی حلبی (1111- 1190 هجری قمری) او راست: بهجهالاخبار و دیوان و شش کتاب دیگر که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 300) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن خالد. ابن شهرآشوب، تفسیر منسوب به امام حسن عسگری را تألیف این مرد میداند. (ذریعه ج 4 ص 271)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بُ زَ)
شیخ حسن بزرگ، ابن آق بغابن ایلکان نوین. فرمانروای عراق و پدر شیخ اویس بود و برای جدایی از حسن کوچک تمرتاش او را حسن بزرگ لقب دادند. خاتون بغداد دختر چوپان زن او بود و ابوسعید بغداد و خاتون او را قهراً ازوی بگرفت و حسن فرار کرد و پس از مرگ ابوسعید دوباره به بغداد آمد و دلشادخاتون دختر دمشق خواجه را بزنی بگرفت و در 749 هجری قمری مالیات سنگین از مردم شوشتر (خوزستان) بستاند و یک گنجینۀ زر دوران عباسی را در رواق غز بغداد بیافت که چهل قنطار بغدادی زر داشت. و در 757 هجری قمری درگذشت. وی نخستین فرمانروای آل جلایر بشمار است و از 736 تا 757 هجری قمری حکومت کرد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن حسین بن عبید ظاهری، مکنی به ابوسعید. درگذشتۀ 276 هجری قمری او راست: ’ابطال القیاس’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 268)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِاَ نا)
در اصطلاح رجال و درایت، به حدیثی گویند که نسبت آن به حدیث حسن، مثل صحیح ادنی است نسبت به حدیث صحیح که در محل خود گذشت
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
صنعانی بن عبدالاعلی. محدث است. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن طاهر دهلوی درگذشتۀ 909 هجری قمری او راست: مفتاح الفیض و جز آن. (هدیهالعارفین ج 1 ص 289)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن عبدالله اخسقه ای رومی. متخلص به جوری (1220- 1292 هجری قمری). دیوان شعر ترکی دارد. (رجال حبیب السیر ص 60) (هدیهالعارفین ج 1 ص 302) (از سعدی تا جامی ص 250) (تاریخ عصر حافظ 247) (تاریخ مغول اقبال)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ بَ دَ)
ابن سامی بن علی بدوی شافعی مدرس جامع ازهر بود و در قاهره در 1362 هجری قمری 1943/ میلادی درگذشت. او راست: ’قصه سیدنا داود’ و جز آن. (معجم المؤلفین از الاعلام الشرقیه ج 2 ص 105) (فهرست کتاب خانه ازهر ج 6 ص 20)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مُ دَرْ رِ)
سید حسن مدرس، قمشه یی. وکیل شجاع و سخنور باجرأت مجلس شورای ملی که تا آخر عمر علناً با سلطنت پادشاه وقت رضاشاه پهلوی مخالفت میکرد. در شنبۀ دهم آذرماه هزاروسیصدوشانزده شمسی مطابق بابیست وهشتم رمضان سال هزاروسیصدوپنجاه شش قمری در زندان ترشیز خراسان وفات یافت و مشهور چنان است که او را آنجا هلاک کردند نه آنکه به اجل طبیعی درگذشته باشد. (وفیات معاصرین قزوینی مجلۀ یادگار سال 3 ش 4)
ابن علی بن محمد باقر واعظ فقیه اصفهانی (1210- 1273 هجری قمری). او راست: جوامع الاصول. (ذریعه ج 5 ص 247). و رجوع به مدرس شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن محمد بن عمروک قرشی تیمی بکری، ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوعلی نیشابوری دمشقی. محتسب صوفی بود و مصر را سیاحت کرد و در آنجا در 656 هجری قمری درگذشت. او راست: ’اربعی البلدان’ ذیل تاریخ دمشق از ابن عساکر. (هدیهالعارفین ج 1 ص 282)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مِ)
او راست: ’حاشیه بر نتائج الافکار’ ملا مصطفی بن حمزه. (چاپ سنگی استانبول 1266 هجری قمری). و ممکن است این کتاب از شیخ حسن عطار مصری درگذشتۀ 1250 هجری قمری باشد. (معجم المطبوعات عربی)
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ ری ی)
حسن بن علاء از محدثان است. (منتهی الارب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قَ مَ)
ابن نوح مکنی به ابومنصور بخاری پزشک. درگذشتۀ 380 هجری قمری او راست: ’امراض الصدر’ و هشت کتاب طبی دیگر او در هدیه العارفین ج 1 ص 272 یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ شِکْ کَ)
حسن مهتابی. حسن سفید که به زردی زند چنانکه گجراتیان را میباشد:
شکسته رنگی من باطبیب در جنگ است
علاج درد سرم حسن شکری رنگ است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله دیاربکری آمدی رومی. درگذشتۀ 1100 هجری قمری دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ صِ)
ابن حسن مثنی حسینی حنفی. او راست: ’وظائف القضاه’ و ’ترجیح البینات’ که در 1289 هجری قمری نگاشته است. (هدیهالعارفین ج 1 ص 1302)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ طَ بَ)
ابن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن. صاحب طبرستان که در 250 هجری قمری دعوت آشکار کرد و در مازندران در 270 هجری قمری درگذشت. او راست: ’البیان’ و ’الحجه’. (ذریعه ج 5 ص 30). و گاهی وی را به لقب داعی کبیر و گاهی حسن بن زید خوانند و فرزندان وی تا سال 316 هجری قمری با طاهریان و صفاریان و سامانیان در کشمکش بوده اند. رجوع به علویان طبرستان و نیز رجوع شودبه ابن ندیم ص 274 و تاریخ طبرستان ص 240 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 49 و 98 و تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 200 و تاریخ الخلفاء ص 112 و ذریعه ج 4 ص 286 و زرکلی ص 226 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
ابوعلی حسن بن قاسم الطبری. از علمای شافعیه است ووی راست: کتاب مختصر مسائل الخلاف فی الکلام و النظر. و صاحب قاموس الاعلام آرد: یکی از مشاهیر فقهای شافعی است علم فقه را از ابوعلی بن ابی هریره اخذ کرده، در بغداد مشغول تدریس بوده است. اثر موسوم به ’المحرر فی النظر’ وی نخستین تشبثی است که در علم خلاف بعمل آمده و دو تألیف مسمی به الافصاح، و العده در فقه داردو کتابی دائر بر ’جدل و اصول فقه’ نیز نگاشته است. او بسال 305 هجری قمری درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به ابوعلی حسن بن قاسم طبری، ابوعلی حسین بن قاسم در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 2 ص 446 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ)
ابن علی بن نصر بن عقیل واسطی بغدادی. شاعر. مدتی در خدمت ملک امجد در بعلبک بود و در 596 هجری قمری درگذشت. (فوات الوفیات ج 1 ص 124) (زرکلی چ 1 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ)
ابن علی اشتیبی، متخلص به عدلی و ملقب به عون الله علاءالدین. شیخ زاویۀ قوچه پاشا در استانبول بود و در 1026 هجری قمری درگذشت. او راست: ’آخر کار’ در تصوف، به ترکی. و دیوان شعر ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 292)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَنِ بَ)
شاعر ترک درگذشتۀ 994 هجری قمری او راست: تعلیقه بر ’فوائد ضیائیه’ جامی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن یسار، مکنی به ابوسعید. یکی از زهاد هشتگانه است. در مدینه به سال 21 هجری قمری متولد و در بصره به سال 110 هجری قمری درگذشت و قبرش در مغرب شطالعرب است. پدرش ابوالحسن یسار از مردم میسان بصره بود. او راست: ’تفسیر قرآن’، ’رساله فی فضل مکه’ و کتاب ’الخلاص’. و صاحب بیان الادیان او رامرجع فرقۀ حسنیه از معتزله دانسته است. وی از پیشوایان طریقت صوفیه است و از انس بن مالک علم فرا گرفته و خدمت هفتاد تن از اصحاب بدر را دریافته است. (ابن الندیم). صوفیه او را مرید امیرالمؤمنین علی (ع) گویند و حبیب عجمی پیر طریقت داود طائی مرید حسن بصریست. کنیت او را بعضی ابوعلی و برخی ابومحمد و گروهی ابوسعید گفته اند. و از او آمده است: ان صحبه الاشرار نورث سوءالظن بالاخیار. (کشف المحجوب). گویند: وقتی کسی، قسم به طلاق زن خورد که حجاج در دوزخ است. سپس نزد حسن رفت و از او در امر این قسم پرسید او گفت چیزی بر تو نیست چرا اگر حجاج در دوزخ نباشد، زنای تو نیز با زن خود زیانی نخواهد داشت. رجوع به هدیهالعارفین ج 1 ص 265 و کشف الظنون و اعلام زرکلی چ 1 ص 243 و تجارب الامم ج 2 ص 159 و تاریخ الخلفا ص 73 و 165 و تاریخ گزیده و البیان و التبیین جاحظ، و عیون الاخبار، و الوزراءو الکتاب ص 102 و نزهه القلوب ج 3 ص 38 و تاریخ سیستان و عیون الانباء و المعرب جوالیقی و سبک شناسی و حبیب السیر و از سعدی تا جامی و تاریخ علم کلام شبلی و ابن خلکان و خاندان نوبختی ص 33 و شدالازار و کتاب النقض ص 38و المصاحف و تذکرهالاولیاء ج 1 ص 22 و مجمل التواریخ و القصص و غزالی نامه و سیره عمر بن عبدالعزیز و روضات الجنات شود. حسن بصری در ادبیات فارسی نشانۀ زهد و تقوی است و نامش در اشعار بسیار آمده است:
گفت زآن فصلی خدیجه با حسن
تا بدان شد وعظ و تذکیرش حسن.
مولوی (مثنوی ص 10 س 13)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ هََ دْیْ)
عبارتست از آنکه نفس را به تکمیل خود به حیلتهای پسندیده رغبتی صادق حاصل آید. (نفائس الفنون - حکمت مدنی)
لغت نامه دهخدا